مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
وقت نزول رحمت حق از سحاب شد یعنی که جام دیدۀ ما پُر شـراب شد مستی ما به رتبۀ اعلی رسیده است آن گونه که دل هـمـۀ ما خـراب شد زهرا ترین ستارۀ زهرا طلـوع کرد نـوری دمـیـد و قـبـلـگـه آفـتـاب شد بعد از طلوع مِهر رخش دل جلا گرفت در ذرّه ذرّههـای دلـم انــقــلاب شـد امشب خدا برای عـلی حـیدر آفـرید زیباترین دعـای عـلی مستجاب شد یک نیمهاش حسن شد و یک نیمهاش حسین از شدّت بزرگیاش عالی جناب شد از بس که شأن و منزلتش پُر بها بُوَد وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد آمد ندا که نام دل آراش زینب است این گونه شد که زینت بابا خطاب شد قـائـم مـقـام فـاطـمـه آمد ادب کـنـید از او سعادت دو جهان را طلب کنید ما از ازل گـدای پریـشان زیـنـبـیـم شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس یعـنی که عاشقـانه مسلـمان زینـبـیم ما را خرید و نوکـر اربابـمان نمود ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم طعم شراب کوثری او زبانزد است مست و خـراب بادۀ جوشان زینـبیم با یک نگاه حیدریش جذبـمان نمود ما قوم در به در، همه سلمان زینبیم حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است تا روز حشر ما همه حیران زینـبیم مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود مبهوت عزم راسخ و ایمان زینـبـیم او یک تنه مقـابـل دشمن قـیـام کرد دلــدادههـای رزم نـمـایـان زیـنـبـیـم مانند مرد باشد اگر چه که خانم است خون علی میان رگش در تلاطم است او آمده زمین و زمان را تکـان دهد مثل مسیح بر تن هر مُرده جان دهد او آمـده کـه بـا کـرم کــردگـاریـش با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد او آمـده که آیـهای از هـل اتـی شود بر دست های خالی ما آب و نان دهد او آمده که با نخـی از تار چـادرش بر دوستدار فـاطمه برگ امان دهد او آمده که با نـفـس مصـطـفـائـیـش قـد قــامـت نــمـاز ولا را اذان دهـد او آمده پـیمبـر خـورشیـد طف شود در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد او آمده که حـق خـودش را ادا کـند یعنی به راه عشق، دو تا نوجوان دهد او آمده برای حسین خـواهـری کند او آمده که خواهـریش را نشان دهد خواهر برادری که عزیز دل هم اند تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست دار و ندار تو همه وقف حسین بود مانند تو به پای برادر نبود و نیست حتی تو از عصارۀ جانت گذشتهای در کربلا، شبیه تو مادر نبود و نیست آئـیـنـۀ شکـسـتـۀ صحـرای کـربـلا! مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست بر شانۀ صبور تو بار رسالت است مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست در ذیل خطبههای فصیح تو گفتهاند: اصلاً کسی شبیه تو "حیدر" نبود و نیست شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست زینب شدی که زینت شیر خدا شوی یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست در دفـتر ثـنای تو ای یاس مـریـمی این بس بُـوَد که عـالـمـۀ بی معـلمی هر دختری که دختر زهرا نمیشود هر بانویی که زینب کبری نمیشود دار و ندار حضرت حـیدر، مجلّـله! جز تو کسی که "زینت بابا" نمیشود وصف و مـدایح هـمـۀ خـانـدانـتـان در فهم و عقل ما به خدا جا نمیشود پروندۀ زمین و زمان، زیر دست توست بی اذن تو که نامهای امضا نمیشود صبر و ادب به پای تو قد خم نمودهاند این واژهها بـدون تو معـنا نمیشود دریا اگر مرکّب و گل ها قـلـم شوند یک شمّه از فضائلت انشا نمیشود عـیـسی به نام نامی تو میدهد شفـا بیخود مـقـام او که مسیحـا نمیشود شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست بیمهـر تو که بانـوی دنـیا نمیشود صدّیقه و زکـیّه و تـنـدیـس عـفّـتـی تو گـوهـر مـقـدّسـۀ بحـر عـصمـتی آئــیــنـۀ تــمــام کــمــالات مــادری یــادآور جـلال و کـمـال پـیـمـبـری مستجمع جـمیـع صفات عـلـی تویی یعنی تویی علی و علی تو، چه باوری؟ حیدر اگر به شهر علوم نبی در است بانو! تو هم به شهر وصال حسین، دری وقتی به روی دست نبی گریه میکنی چـشم انـتظـار دیـدن روی بـرادری در پای درس مادر خود پا گرفتهای بیخـود نشد که عـالـمـۀ آل حـیـدری عـلـم لـدنّـی تو گـواه کـمـال تـوست الحق که از سلالۀ زهـرای اطهری با نطـق حـیـدری و بیـانات فـاطمی ویـرانگـر قـبـیلـۀ شوم و ستمگـری با هر کلام خود به عدو تیغ میکشی در رزم خود شبـیه برادر، دلاوری با قـدرتت به قـلـۀ دل ها عـلـم زدی فـتح الـفـتوح آل عـلی را رقـم زدی ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها مدح و فضائل تو بُوَد از عجـیب ها با هر خطابۀ تو عـلی زنده میشود مبهوت ذوالفـقـار کلامت خطیب ها وقتی که با حسین خودت حرف میزنی پیچیده میشود همه جا عطر سیب ها ای یادگـار فـاطـمه، عـلـیـا مـخـدّره زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است اصلاً نـیـاز نیـست وجـود طبیب ها با نام تو تمامی حاجـات ما رواست ای بـهـتـرین تـجـلّـی امّـن یجـیب ها طعم خوشی و طعم بلا را چشیدهای ای مَـحـرم تـمـام فـراز و نـشیب ها تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها در ظهر واقعه چقَدَر غصه خوردهای ای خواهر خمیدۀ شیب الخضیب ها بانـو! تو را برای حسیـن آفـریدهاند گـریه کن عـزای حـسین آفـریـدهاند ای یادگار فـاطمه، غـم پرور حسین هم خواهر حسینی و هم مادر حسین همپای او شدی و رهایش نکردهای حـتّی مـیان مـوج بـلا، یـاور حسین بار رسالت علوی روی دوش توست با این حساب بودهای پیغمبر حسین چـشـم امـیـد او به نـمـاز شبـت بُوَد روح دعـا و کـعـبـۀ نـیلـوفـر حسین دیدی که نیزهها همگی حلقه بستهاند دور ضریـح بیکـفـن پـیکـر حسین حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است آثار بوسههای تو بر حـنجـر حسین شکر خدا نمودهای وقتی که دیدهای زخمی شده تمامی بال و پـر حسین در شام و کوفه بودی علمدار قـافله جـانـم فـدای تو همۀ لـشکـر حـسین اسلام با حضور تو ریشه دوانده است عالم از این شهامت تو مات مانده است زینـب اگر نبـود که زمـزم نداشتـیم از ابـر دیـده بـارش نـم نـم نـداشتـیم زینب اگر نبـود دگـر کعـبـهای نبود بـاور کـنـید روح دعـا هـم نداشتـیـم زینب اگر نبود، مـیـان کـتـاب حـق جایی برای سـورۀ مـریـم نـداشتـیـم زینب اگر نبود جهان کفر محض بود نامی ز دین حضرت خـاتـم نداشتیم زینب اگر نبـود دگـر حـیـدری نبود شـیـر نـبـرد خـطّ مـقـدّم نــداشـتـیـم زینب اگر نبود علی، فاطمه نداشت آیــیــنـۀ نــبـی مـکــرّم نــداشـتــیــم زینب اگر نـبـود کـرم زادهای نـبود مثل حـسن کـریم دو عـالـم نداشتـیم زینـب اگر نـبـود به دنـبـالـۀ حـسین جـایـی برای واژۀ "جـانـم" نـداشتیم زینب اگـر نـبـود تـلاطـم نـداشـتـیـم قطعـاً برای شور و نـوا دم نداشتـیم این حرف آخر است که امشب قلم نوشت زینـب اگر نبـود "محـرّم" نـداشتـیم شکر خـدا که از مِی عشقش لبـالـبم شکـر خـدا که نوکـر دربـار زیـنـبم |